Car Radio

نسخه بتا کارردیو

Car Radio

نسخه بتا کارردیو

۷ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

یه خرده حرف

خپ الان من دارم با بیشترین سرعت ممکن تایپ میکنم چون لب تاپم 11 درصد شارژ داره و کلا پست ..


داشتم خط بالا رو مینوشتم که لب تاپ مرد =))) به هرحال داشتم میگفتم که کلا پست گذاشتن تو وبلاگ با لب تاپ یه حسی داره که هیچوقت با گوشی و تبلت و هیچ چیز دیگه ای همچین حسی پیدا نمیکنی. در نتیجه با لب تاپ دارم پست میزارم بعد از سال ها و عجیب حس نوستالژی و ث=قشنگی داره.

از چی میخواستم حرف بزنم؟

آها، امحاتناتو که به معنای واقعی ریدیم. یعنی وقتی من میگم ریدم، هیفده نگرفتم، پونزده هم حتی نگرفتم، گرفتین قضیه رو دیگه؟

به این شکل و طی تصمیماتی که درباره ی زندگیم گرفتم و اتفاقاتی که قراره رخ بدن، همه چیز داره عجیب میشه. عجیب ترش اینه منب که به مدت سه الی چهارماه خواب نمیدیدم(یعنی در واقعا هیچی از خوابام یاد نمیموند) مدام خواب آینده رو میبینم یعنی در واقع ، مثلا امروز ضب یکی در مورد یه اتفاقی که ممکنه پیش میاد یه جمله میگه و من خیلی شیک و زیبا شب خواب میبینم قراره چی بشه اما چون فقط در این حد یادم میمونه که خوابام در مورد چی بوذه یادم نمیمونه که چیشد تو خوابه که چک کنم ببینم همون شده یا نه. ولی تگه یه وقت بفهمم همون شده این یعنی من دارم رویای شفاف رو تجربه میکنم و خودش به اندازه ی کافی ترسناک هست اما موضوع دیگه ای که وجود داره اینه که من باز هم بعد از سال ها تعداد زیادی دژاوو در روز برام رخ میده. دیروز سه تا مثلا! سه تا! آخرین باری که سه تا دژاوو داشتم تو یه روز کلاس شیشم بود. عجیبه نه ؟ روحم انگار داره یه کارایی یکنه کوفتی! از اتفاقات ماورالطبیعه که بگذریم بیاین برسیم به اتفاقات غیر ماورالطبیعه ی عجیب! 

بعد از تمام قضایای این ماه و بعد امتحانات و بعد شروع ترم جدید باید بگم که همه به طرز عجیبی خسنه ن. یعنی قبلنا شما از بالای راهرو که به جمعیت بچه ها سر صف نگاه میکردی یه جمعیت خسته و یه جمعیت شاد و پر انرژی رو مشاهده میکردی اما الان حتی بچه خرخونا هم مثه چی خسته ن. همه خسته ن. همه شدیدا خسته ن و درست نمیشه انکار. هرچقد جلو تر میریم سخت تر میشه انگار. فک کنم ما برای خوشحال بودن ساخته نشدیم. ساخته نشدیم، که نشدیم! ما اگه ناراخت بمونیم شاید بعضی وقتا شادی سمتمون بیاد اما اگه برای شادی تلاش کنبم انگار سهممون نمیشه. چی دارم میگم باز؟ اصن چرا دارم اینا رو اینجا میگم. باز زده به سرم، باز زده به سرم!

با فیلتر شکن یا بدون فیلتر شکن ؟

الان که شایعه شده نه تنها جمعه فیلترینگ برداشته نمیشه بلکه کلا قراره تلگرام از روی سرزمین ایران حذف بشه انگار از این به بعد قراره فقط دستمون به این وبلاگ بند باشه. عجب وضعیه نه؟ وبلاگ قشنگه اما انگار این همه منسجم نوشتن، این همه مرتب نوشتن، این همه حرفا رو تو یه پست زدن واقعا سخته. بریم سر مطلب اصلی. الان ابدا مشخص نیست قراره چی بشه جدی. یطوریه که الان من حتی نمیدونم با فیلتر شکن بیام وبلاگ یا بدون فیلتر شکن؟ یعنی درواقع با فیلتر شکن کار نمیکنه، این یعنی فیلتر شکن یه فیلتره واسه وبلاگه، در نتیجه باید یه طوری فیلترو واسه وبلاگه بزداشت در نتیجه فیلتر شکنو خاموش میکنیم اما خاموش کردنش و قطع شدن تلگرام همانا و دیگه وصل نشدنش همانا:| حالا جدا از این حتی خبر دستم رسیده وبلاگم با فیلترشکن فقط باز میشه. به به نایس، چقد وایس. (چه ربطی داشت؟) از این که بگذریم به درجه ی تعالی میرسیم که اونجاس که حتی مورد داشتیم نه با فیلترشکن نه بدون فیلتر شکن وبلاگ واسش باز نمیشه=))) این دیگه خیلی نایس خیلی وایس:|

خلاصه ش اینه که منیم و شما و این وبلاگ حال و بی حال و تلگرام مریض!

چون من یه خاطره باز کوفتی ام

تا حالا از این حسا داشتین؟ یعنی مثلا همین شکلی واسه خودتون آهنگ شافل میکنین بعد مثلا مشغول یه کار دیگه این آهنگم داره میخونه واسه خودش، بعد یهو میفته یه آهنگی که خیلی باهاش خاطره دارین و خیلی حس خوبی بهتون دست میده؟ یهو انگار زنده میشین. انگار نت به نت آهنگ میریزه تو رگاتون حالتون عوض میکنه. ( حالم عوض میشهههههه حرف تو که باشهههههه اسم تو بارونهههههه عطر تو همراشههههههههه ). جدیدا هرکلمه ای که میگن یه آهنگ با اون کلمه پیدا میکنم میزنم زیر آواز:| با اون صدای زشتم کل اهالی خونه وحشت میکنن. وات اور. کجا بودم؟ آها آهنگ. آره خلاصه این آهنگا دلیل زندگین. دلیل شاد شدنن. ولی بعضی وقتام وقتی این آهنگا رو میشنوین افسردگی میگیرین جای شاد شدن. یعنی یاد خاطراتی میفتین که دیگه نیست یا چمیدونم اون آدما دیگه نیستن. و این حس بدی داره. واسه همین یه مدت سعی میکردم واسه هیچ خاطره ی خوبیم آهنگ مخصوص نداشته باشم. یعنی فکر میکردم که ریسکش به این نمی ارزه. چون معلوم نیست دفعه ی بعدی که آهنگو گوش میدین حالتون خوبه یا نه. اما این مال رویلت قبلی بود. من الان دیگه یه آدم دیگه، واسه خوابیدنامم ، فیلم دیدنامم آهنگ دارم. مهم نیس معلوم نیس قراره ناراحت بشم یا خوشحال. مهم این اگه شانس خوشحال شدنی تو این کار وجود داره حتی اگه یه درصد باشه باید این کارو کرد. آدما واسه بینهایت بودن زنده ن. واسه ریسک و حماقت زنده ن. و من این کارو میکنم، چون من یه خاطره باز کوفتی ام.

بعضیا واسه این کار ساخته نشدن.

فکر میکنم یه سری از ماها مال این کار نیستیم. منظورم عاشق شدنه. یعنی واقعا مال این کار نیستیم. من خودم تا میام عاشق بشم نیم ساعا بعدش یکی از شخصیتای درونیم داره اون یکی رو واسه همچین حرکت چرتی مسخره میکنه. امروز داشتیم با ویولت حرف میزدیم و اینا، بعد متوجه شدم که فقط خودم نیستم که نمیتونم خودمو با هیچکی تصور کنم. یعنی حتی ویولت هم همین حسو داشت که کسی به من نمیاد. این قشنگه. جدی قشنگه که کسی بهت نمیاد. این باعث میشه خوده خوده خودت باشی. این اثبات خودت بودنشه اصن. ولی خپ آدمم بعضی وقتا دلش میخواد عاشق بشه. یعنی یه سری آهنگا هستن شما گوش میدین بعد میگین عاشق بشم بیام اینو با خاطره ش گوش کنم مثلا:| سره یه آهنگا. ولی خپ لحظه اس دیگه. در یک ثانیه آدمیزاد دلش میخواد خر بشه. حالا بخدا منم اومدم خرم بشمااا،حتی آهنگه رو هم مدام پلی کردم که یهو از خریت بیرون نیام سریع یکیو واسه عاشق شدن پیدا کنم ولی نیست. یعنی هستا، واسه من نیست. واسه من ساخته نشدن. در همین راستا ویولت گفت ولی منو با دخترا شیپ میکنه. به به. قضیه لزبینی شد. باور کنین دیدم راس میگه. من به خیلی از دخترا میام:| اصن حجم عظیمی از دخترا به من میان:| خلاصه یکمش مونده بود لزبسن شیم یاده کراش پارسالمون افتادیم و دیدیم نههههه. اگه قرار باشه بازم کراش پیدا کنیم رو یکی دیگه نمیشه لزبین بشیم. دیدیم درسته دخترا بهمون میانااا ولی همچین حس قشنگی بهمون دست نمیداد وقت کاپل سازی. آره خلاصه خواستم بگم هر از گاهی خودتونو گی یا لزبین تصور کنین همه چی درست میشه.

من و سارا و بخشیان

یعنی شما تا حالا امتحان زبان خانوم بخشیان نداشتین بفهمین امتحان زبان یعنی چی. به ولله(اسکی چهرازی) قسم این زن امتحاناش یجوری دمار از روزگارت در میاره که با یه سال و یه کتاب اضافه بر سازمان بعد دیپلمم هیچ غلطی نمیتونم بکنم. یعنی تا نخونین نمیشه خوب بود. حالا چرا تا نخونین نمیشه خوب بود؟ در حالی که شما دیپلم زبان دارین!

بزارین واستون بگم. زبان انگلیسی آموختگان دو دسته ان. یکی منم یکی سارا. حالا سارا کیه؟ هیچکی یکیه تو کلاسمون که اتفاقا اسمشم سارا نیس ولی من بهش میگم سارا چون تو کلاسمون دو سه تا سارا داریم. وات اور. داشتم میگفتم که یکی منم یکی سارا. من چجوری زبان یاد گرفتم؟ مثه شما. البته بعضی از شما. چون از این دور دورا یه چندتا سارا هم بین شما میبینم. سارا درس خونده، حفظ کرده، گرامر خونده این شکلی زبانو یاد گرفته.

ما زبانو این شکلی یاد گرفتیم که فیلم دیدیم اصطلاحا رو تو ذهنمون سیو کردیم، کلمه ها رو فایل بندی کردیم. آهنگ گوش دادیم لیریکسشو خوندیم معنیشو خوندیم. شده کتاب انگلیسی خوندیم خط به خط دنبال کلمه جدید بودیم. من و بعضی از شماهای غیرسارا این شکلی زبانو یاد گرفتیم. یعنی اگه ازمون بپرسن فلانی، اینجا باید چی گفت، کدومش درسته؟ شما یه چندثانیه تعلل میکنین بعد میگین این یکی بیشتر بهش میاد=))))

یعنی میدونیم جواب کدومه ها. اما دلیلشو نمیدونیم. بنا به گفته دبیران و متخصصان این شیوه از یادگیری زبان بهترین و کاربردی ترینه. اما شما به بخشیان که میرسی، متوجه میشی این خانوم نه از اصل شماره یک پیروی میکنه، نه از اصل شماره دو، بلکه خودش یه حکومت جداس اصن. یعنی یه قانون شماره سه داره که میشه دوتاش. این شکلی تو امتحاناش هم من میلنگم هم سارا.  یعنی شما این زنو ببینین از شخصیت و حرفاش و اطلاعات عمومی وحشتناکش اعتماد به نفس و شعور و ابهت میبینین اما همینارم تو امتحاناش میبینین. خواستم بگم هی دیشب بهن فحش میدادین زبان داری زبان داری، همچین وضعیتمونم جالب نبود.

پ.ن:هنوز امتحان ندادم.

در پی اتفاقات امروز و دل پر من بعده حرفای ویرا و ویدیو پشت ویدیو اومدم پست بزارم. از اونجا که واقعا نمیدونم چی بزارم تصمیم گرفتم یه جورایی خاطره نویسی کنم شاید بد نباشه.

ده دی ماه نود و شش

امروز همه جا شلوغ بود. شلوغ چندتایی معنی داره، من دارم دقیقا از معنی منفیش حرف میزنم. آفتاب امروز بدجور گیر داده بود و سر صپی هوا مثه چی گرم بود. دو سه تا از بچه ها گفتن نمیان بعده امتحان بریم یه چیزی بخوریم و پیچوندن رفتن. دلیلو که پرسیدیم گفتن احتمالا شلوغ بشه.

منم با یه لبخند مطمئن و خیلی شیک برگشتم کلی دلایل متطقی که چرا اینجا هیچوقت شلوغ نمیشه که در حوصله ی جمع نیست آوردم. یعنی اگه سرصپی به حرفام گوش میدادین منطقی بود. خیلی منطقی تر از تصوراتتون. بعدش رفتیم خودکار سفید گرفتیم برگشتیم خونه ، قول یه نقاشی داده بودم به عسل نشستیم به کشیدن. بعد دیدم که ظاهرا دوستان دارن دونه دونه فیلتر میشن. سرعت نت مام به شدت ریده بود. بعده مدتی چت و از این حرکتا تهش گزفتیم خوابیدیم شش عصر بیدار شدیم که اهههههه. نهههه؟ مام فیلتر شدیم رفت. اولش به چپمون بود بعد کمی نگران شدیم و بعد که وی پی ان وصل شد با اعتناد به نفس تمام عیار با یه عینک دودی خیالی احساس مهم بودن کردیم که فیلتر شدیم. یهو شب که شد ویرا اومد واسم گف که چی دیده و شلوغ بوده بیرون و این حرفا. اینجای حرفاش که رسید من مثه خر گریه کردم. حالا یه ساله گریه نکردم=))). دیگه خلاصه در بهت و اشک خنده م گرفته بود که احمق سر صپی چقد مطمئن بودی از هرچی حرف میزنی نحسش میکنی اتفاق میفته.شومی اصن تو. یه یک ساعت بعدشم گفتم واتس اپ بهتره که همون لحظه خبر فیلتر شدنش رسید=| 

یعنی میخوام بگم اتفاقات رخ میدن.ولی اینجا وبلاگ مبلاگه دستم قده چنل باز نیست وگرنه میگفتم. چقد چرت گفتم نه؟ فک میکنم لازم بود خپ. این وبلاگ تهش قراره به کجا کشیده بشه سوال خوبیه.

پ.ن: فکر میکنم تو این هیر و ویر تنها چیزی که واسمون مونده موزیک خوبه. بیتلس گوش بدین. لت ایت بی از بیتلز گوش بدین. کمی شاید حالمون بهتر بشه. شب به خیر. 

00:58

اولین پست نسخه بتامونه

الان که اینجام، معلوم نیست قراره چی بشه بعدش. یعنی خپ به احتمال زیاد فیلترینگ برداشته میشه ما تو همون چنلا میمونیم ولی تازه که وبلاگو زدم دیگه حذف مذف یوک. معلومم نیس میخوام چی بزارم توش. هنوزم نمیدونم امکان چند ادمینی داره یا نه. اگه داشته باشه که نانا و هیر و شبی ام کوچ میکنن همین جا دیگه. ولی دارم به این فکر میکنم که اگه کلا فقط اینجا مونده و چنلا نموندن چقد رادیو دادن سخت بشه ولی قشنگ*-* اصن نمیدونین عجب حسی داره . یه حس غریب آشنا. ای غریب آشنا دوست دارممم بیاااا منو همرات ببررر به شهر قصه هاااااا، بگیر دست منو تو دستاتتتت. چه خوبه نمیدونم چیمون یکی بشه باهم، دیگه واقعا بقیشو یادم نمیاد=))  این قالبم همچین جالب نیست ولی فعلا باشه تا بعد یه وقتی گیر بیارم ببینم چی کارش کنیم. خلاصه ولکام ولکام. D: 

پ.ن: قراره غلط املاییا زیاد بشن. کلا به طرز عجیبی تو وبلاگ وقتی پست میزاری غلط املایی زیاده. عفو کنید ما را. مای خسته را.