Car Radio

نسخه بتا کارردیو

Car Radio

نسخه بتا کارردیو

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

I guess رو حتی اگه اشتباه نوشتم مهم نیست.

I guess now I can go to bed without your goodnights

-Roilet was here



پ.ن: به طرز عجیبی همیشه با شخصیتای پسر کتابا بیشتر همزاد پنداری میکنم. شاید واسه همینه دخترا بیشتر سمتم میان، شاید واسه همینه تو یه دنیای موازی من لزبینم. شاید هلدن راست میگه من باید لزبین شم.

پ.ن2: دارم "خورشید هنوز یک ستاره است" رو میخونم و باید بگم تویی که نخوندیش ، آره با توام، خیلی چیزا رو داری از دست میدی.

حالا که تلگرام آفم حالم بهتره ولی.

من فقط دلم میخواد هروقت خواستم برم توی کتاب یا فیلم موردعلاقه م. دلم میخواد هروقت احساس کردم که احساساتم دارن اذیت میشن و شب خوبی برای زنده بودن نیست سری به کالفیلد و اردکای سنترال پارک بزنم و تا صب به همه چی بخندیم. یعنی انقدر سخته مثه کالفیلد بودن؟ چرا هیچکی بلد نیست کالفیلد باشه؟ اختاپوس یه وقتی میگفت من خودم یه کالفیلدم و باید ته ناتور دشتو بنویسم. ولی میدونی چیه؟ من یه چیناسکی ام؛ و تهش واقعا برام مهم نیست."زندگی از شصت سالگی شروع میشه."

شونزده ترین.

بالاخره اتفاق میفته. دوست داشتن، مشکل اینه شما در فرآیند دوست داشتن متنفر هم میشین. مدام و فکر میکنم خودتون هم تعجب میکنین از این همه تغییر حالت. ولی خپ مطمئنم یه یارویی یه وقتی گفته که از مزایای دوست داشتن اینه که یه چندوقت یبار میتونی مرخصی بگیری و متنفر باشی. صرفا چون حالتت اینه و دلت اینو میخواد.

حالا که فردا تولدمه و قراره پامو بزارم رو لبه ی هیفده سالگی(بله بله دارم به ده اج آف سونتین اشاره میکنم،) امیدوارم کراش زدن رو آدم اشتباهی رو انتخاب نکرده بودم چون که خپ اونایی که فیلمو دیدن میدونن دارم از چی حرف میزنم. 

در این راستا میخوام از شونزده سالگی براتون بگم، چرا؟ چون چارلی عزیز(بله بله مزایای منزوی بودن) میگفت که بعضی از آدما یادشون میره که شونزده سالگی چطور بود وقتی که هیفده سالشون میشه و من نمیخوام یکی از اونا باشم.

شونزده سالگی عزیز، دوست داشتنیم و تلخ من ، سخت ترین بخش زندگیم تا به الان، بیا برای آخرین بار همدیگه رو ببوسیم قبل این که ساعت دوازده بشه  من عاشق یکی دیگه بشم. بیا آخرین بار باهم آهنگای آرکتیک مانکیز و لرد رو گوش بدیم و سراغ کتابای موردعلاقم بریم و با تک تک شون حرف بزنیم. شونزده سالگی عزیز تولدتو یادته؟ رفتیم رو پشت بوم یادته دوتا از دوستامم بودن و حرف زدیم و پیتزا خوردیم. یادته همه چی یهو انقدر بی نهایت بود که نزدیک بود نرسیده بمیری؟ روز تولدت نخورده مست شدیم و دوپامین زیادی ترشح شد.

شونزده سالگیم، یادته کارنامه ی محشرتو؟ آره میدونم یادته چون آدم چیزای بدو بهتر یادشه و مزمئنم واسه تو هم استثنایی قائل نیست. ولی خپ الان حتی اونم خنده داره، نیست؟ و تابستون. شونزده سالگی یادته روزایی که با بهترین دوستات تا ساعت ده شب تو خیابونا چرخ میزدی و هر لحظه بیشتر به نتیجه میرسیدی که لااقل تو انتخاب آدمای زندگیت اشتباه نکردی! یادته کراشی نداشتی و از فرط بی حسی میخواستی لزبین شی؟ چقد خندیدم باهیم. شونزده سالگیه من، شونزده سالگی شونزده سالگی سخت و پر عذاب. شونزده سالگی که بعد از دوسال خشکیه چشمه ی اشکم یهو سیل راه انداختی. شونزده سالگیه تضادف کردن مادربزرگ عزیزم و گریه های هزار روزه ام. شونزده سالگیه کنار نیومدن و درک نشدن. شونزده سالگی ای که رفتی پای تخته و رو به همه ی آدمایی که درکت نمیکردن گفتی که متنفری ازشون و احساس کردی آزاد شدی. احساس کردی بال هاتو بهت پس دادن. چون گفتن مهمه شونزده سالگی. گفتن اونقدر مهمه که نگفتن مریضت کرد. 

شونزده سالگیه بی حس و حالی، شونزده سالگیه بیخیالی و شونزده سالگی من. بیا برگردیم به اون ساعت نه و نیم شبی که چراغا تاریک بود و پنجره ی اتاقت باز و دو از دوستات تو تاریکی میخندیدن و باد میومد و میشد فهمید که هنوز زنده ای. که هنوز خیلی کارا هست که نکردی. شونزده سالگی من، میشنوی صداشو؟ صدای لرد رو که ئه ورلد الون رو میخونه و صدای تیک تاک ساعت. شونزده سالگی اذیتم کردی. ولی دوست داشتم، دوست دارم، یادم نمیره. یادم نمیره بغل کردناتو، بوسیدناتو، رقصیدنای نصفه شبیتو، یادم نمیره تا صببیدار بودن و روی خط نوشتنو. شونزده سالگی یادم نمیره نوشتن نمایشنامه ت و ذوق بی نهایتت لحظه ی اجرا. یادم نمیره. یادم نمیره چون تو حکم عشق اولو برام داری. من یادمه تموم اون لحظات سخت و خوبو. من یادمه از ته دل خندیدنات پا به پای ارغوانو. من یادمه ژینا و مسخره بازی هامون. یادمه نیکی و بغلاشو. غزل و دوست داشتنی بودناشوف درک کردناشو. یادمه الناز و دعئاهامون و خنده ها و تا صب حرف زدنامونو. ابسشن واسه یه سریالو. و دلتنگی واسه اختاپوسو.

شونزده سالگی لج نکن. نکن این کارو با من  و خودت. سرتو نچرخون اون طرفو نگاه کنی بغض بگیرتت. شونزده سالگی ببین منو؟ من همیشه دوست دارم. همیشه. فقط یه وقتایی باید رفت چون باید. چون دیگه دست تو نیست. نکن بزار این لحظه های آخر غم سلولامونو طی نکنه بزار دوپامین ترشح شه جاش. شونزده سالگی بیا هنوز کلی کار هست انجام ندادیم، هنوز کلی حرف هست نزدیم، کلی آهنگ گوش نکردیم. بیا بریم یه قسمت دیگه فرندز و سگ های ولگرد بانگو ببینیم بخندیم باهم. بیا کلی آهنگ هست مرور خاطره نکردیم. شب های روشنه امشب. ساعت دوازده میاد دنبالم. بیا لااقل قبل رفتنم بگو که دوسم داشتی. 

من دوست داشتم. دوست دارم. 

#شونزده_ترین_شونزده_سالگی #رویلت دلتنگه از همین الان.